جامانده

نویسنده در این سطور مجالی پیدا کرده تا کمی با خودش خلوت کند
فقط آنکه چرا خلوتش را در این وبگاه آشکار ساخته
شاید آن باشد که:
تو بگویی گیرش کجاست و از چه جامانده؟

طبقه بندی موضوعی

جامانده

بازهم جاماندم و این قافله ازما گذشت ... مانده خواری در کف پا و گرفتارم هنوز

۲ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است


هوالعالم

درس رو خوب خونده بودم و آمادگی کاملی برای امتحان داشتم.

دو تا از بچه های سمج یکی راست و یکی چپ من نشستند و عَلَم تقلب را از همان ابتدا بنا نهادند.

استاد محترم متوجه نگاه تابلو و چشمان وزغ زده کناری بنده به برگه امتحانی ام شد. بار اول را تذکری نثارش کرد اما بار دوم مردانه به سویش شتافت و برگه امتحانی نسبتا سفید را از زیر دستانش به همراه برد.

اغلب این حرکات باعث زعره چشم گرفتن از دیگر دانشجویان می شود تا هوای تقلب را از سر بیرون کنند اما در این مورد خاص دانشجویان نتیجه ای فرهنگی اجتماعی عایدشان شد.

دبیر محترم حین شتافتن به سوی متقلب فریادزنان گفت"در فرهنگ شما فقط نگاه به یک چیز حرام است در صورتی که نگاه به برگه بغل دستی هم حرام است."

جدای از اینکه استاد به اصطلاح چپ محترم، منتظر فرصت است تا تیکه های آبدار و ملس خود را نثار فرهنگ و مذهب مورد نقدش کند اما این موضوع جای تامل و بسی درنگ دارد.

چه بسا موضوع نگاه به نامحرم که به نوعی از سوی شخص استاد مورد تمسخر قرار گرفت در نظر ما گناهی بزرگ است اما جالب است که نگاه حرام دیگری برای ما قسمت شیرین، جذاب و بس خاطره انگیز زندگی هایمان شده است.

برای همه ما البته بلانسبت شما، بحث شیرین تقلب از دوران دبستان تا دانشگاه، همواره راه میان بری بوده و به عنوان یک راهکار در جلسه امتحان مورد بررسی قرار می گیرد ولی قسمت تامل برانگیز داستان بررسی تبعات این نگاه حرام است.

علمای فاضل ذکر فرموده اند که قبولی در امتحان به سبب تقلب درصورتی که رقابتی مثل کنکور باشد که حق الناس است و واویلا... و اگر برای شما مدرکی حاصل نماید و اشتغال را به همراه آورد، حق الزحمه حاصله شبهه ناک است و صد واویلتا...

پس چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید

 

جامانده
۰۵ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۰۰ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

هو العالم


پرده ی اول- در ابتدا باید عرض کنم که اساسا بنده خودم را منتقد نمی نامم چرا که سررشته ای در باب موضوع مطروحه ندارم و این که چرا جسارت به طرح این دعوی دارم باید بگویم که مقصر اصلی رجالی هستند که محیط هایی مانند همین وبلاگ را برای منِ جوانِ خام تدارک دیده اند که افکارم را از ذهنم تراوش داده و منتشر کنم. ودلیل دیگر این که نقادی در برخی موارد حقیقتا نیاز به متخصص ندارد و تابلو در ذهن متواتر می شود.

پرده ی دوم- به همراه دوستان تشریف بردیم پردیس آزادی که فیلمی با ملاکهای لازم را انتخاب و سپس دیدن فرماییم که متوجه شدیم سرکار خانم نیکی کریمی شخصا مبادرت به فروش بلیط فیلمی به کارگردانی خودشان به نام "سوت پایان" می نمایند (البته گویا ایشان هر روز در پردیس آزادی مستقر بوده و بلیط سوت پایان را می فروشند). لیکن جوگیر شده، ملاک های یک فیلم متعهد را کنار گذاشته و بلیط را از دست مبارکشان دریافت نمودیم. حال آنکه این طرح جهت فروش بیشتر! یا ارتباط هنرمندان با ملت عزیز یا هرچیز دیگر است نمی دانم.

پرده ی سوم- گویند که موضوع فیلم "حمله به حکم الهی قصاص" است مانند فیلم سنگسار ثریا که "حمله به حکم الهی سنگسار" بود. البته می توان در نگاهی خوشبینانه موضوع فیلم را صرفا به "انتقاد از ضعف دستگاه قضایی کشور" تقلیل داد چراکه فردی بیگناه به بالای دار می رود. اما چون در هیچ جای فیلم اشاره ای به حکم دستگاه قضایی نشده پس می توان موضوع اولیه را صحیح تر دانست.

به نظر بنده این دوفیلم از جهتی اساسی مشابه یکدیگرند و آن اینکه هر دو احکام الهی را در حالتیغیرواقعی محکوم میکنند. همان طورکه میدانید در فیلم ثریا، زنی در حالی که هیچ گناهی مرتکب نشده بود مورد اجرای حکم قرارگرفت و در فیلم خانم نیکی کریمی هم زنی که مرتکب قتلی نشده بود (دختری مرتکب قتل شد که مادرش گناه او را به گردن گرفت) بر بالای دار رفت که دل هر انسانی چه مسلمان و چه غیر را به درد می آورد. این موضوع ناتوانی نویسنده در محکوم کردن احکام الهی را در حالت واقعی نشان می دهد که هر بیننده فهیمی باید متوجه این موضوع بشود اما متاسفانه غلیان احساسات این درک را دشوار می نماید.

واما اول اینکه این دختر چون مردی به قصد تجاوز به او روی آورده و دختر، ضمن درگیری، وی را با ضربات چاقو به هلاکت رسانده وچرا دادگاه حکم قصاص صادر کرده! یک سیاه نمایی است که واقعیت خارجی ندارد و همان طور که اشاره شد در فیلم هیچ اشاره ای به این موضوع نشده است.

دوم آنکه خانواده مقتول به هیچ وجه حاضر به رضایت نشده و برخورد تعصبی و خشن داشته اند حال آنکه چرا این خانواده از خانواده مذهبی و مردان این خانواده با محاسن بلند! انتخاب شده اند، گویای نگاهِ جهت دارِ این فیلم است.

سوم آنکه هنگامی که دخترکِ قاتل در حال بازگویی صحنه قتل در حال گریه در خودرویی برای دیگری است و فضای خشن و دردآلودی فیلم را احاطه کرده، خودرو در حال تردد در خیابان های شهر مزین به چراغانی های گسترده ی نیمه شعبان است ومردم در حال سرور و جشن هستند که این تضاد معنادار به نظر بنده، خود سیاه نمایی دیگری است.

پرده ی چهارم- به نظر می رسد مسئولان فرهنگی، زیادی خود را به خواب زده اند. حمله به احکام اسلامی هم در سینمای هالیوود و هم در سینمای ایران!

مؤذنا به امید که میزنی فریاد؟ تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیم!


جامانده
۰۴ شهریور ۹۰ ، ۲۲:۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر